سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فایل سل

نظر

فقه


تخت نوزاد                  بیمه خودرو                     سئو

 

  • فقه

    امروز: دوشنبه 11 مرداد 1395

    • همکاری در فروش فایل کافه فایل سل

    دسته بندی محصولات

    بخش همکاران

    بلوک کد اختصاصی

    فقه دسته: علوم انسانی
    بازدید: 9 بار
    فرمت فایل: docx
    حجم فایل: 32 کیلوبایت
    تعداد صفحات فایل: 6

    فقه

    قیمت فایل فقط 2,500 تومان

    خرید


    فروشگاه فایل علم فقه پاسخهای حضرت آیت الله سبحانی سؤال 1. علم فقه از آن نظر که یک علم بشرى است، همواره ناقص است و امکان تکامل بیش تر را دارد، فقط تحقیقات درون فقهى، بلکه تحولات علم اصول مى تواند علم فقه را شدیداً متحول کند و لذا ادعاى کمال براى آن بى وجه است. در مورد این سؤال باید گفت: این که مى گویند علم فقه یک دانش بشرى است، مقصودشان از این سخن چیست؟ آیا همین کتاب هاى مدون فقهى را مى فرمایند؟ مثل نهایه ى شیخ طوسى، مکاسب و جواهر و... البته این درست; چرا که یک فکر بشرى است. مسلماً فکر بشر این پدیده را به نام نهایه و مکاسب و... آورده است و اگر مقصود سؤال کننده منابع و مصادر فقه، به نام کتاب و سنت است، که این ها اندیشه ى بشرى است، این عقیده اشتباه است; چراکه منابع فقه ما، وحىِ خطاناپذیر است. پس باید بین فقه مدون و منابع فقهى فرق گذاشت. مسلماً این گونه دو پهلو حرف زدن ضرر دارد; زیرا جوان ناآگاه، گمان مى کند که فقه به طور کلى اندیشه ى بشرى است. این که سؤال کننده مى گوید ناقص است و ناقص احتیاج به تجزیه و تحلیل دارد، آیا مقصودش این است که فقه ما پاسخ گوى نیازهاى امروز بشر نیست؟ اگر این باشد، ما این را تکذیب مى کنیم; چراکه فقه ما پاسخ گوى تمام احکام و حوادثى است که امروز رخ مى دهد. در این چهارده قرن، فقه ما در برابر حوادث ناکام نبوده است. اگر ما کسانى بودیم که باب اجتهاد را مسدود مى دانستیم، این اشکال وارد بود; چرا که حوادث بى شمار است و باب اجتهاد هم مسدود; بنا بر این فقه ما پاسخ گو نیست. امّا چون عامل اجتهاد در میان ما است، نمى توان گفت فقه ما قادر به پاسخ سؤالات نیست. اگر مقصودش این است که فقه امروز نمى تواند حوادث یک قرن بعد را جواب بدهد، حرف درستى است; امّا این که فقه امروز ناتوان باشد، دلیل نمى شود که منابع فقهى ما ناتوان باشند; چراکه همان منابع فقهى، پاسخ گوى نیازهاى یک قرن بعد هم است. ما باید از دو پهلو سخن گفتن بپرهیزیم. هر حادثه ى جدیدى که باشد (مسائل مستحدثه) پاسخ دارد. اگر فقه امروز نسبت به قرن آینده نقص دارد، اشکالى ندارد; چراکه نمى توان پیش بینى کرد. منابع فقه ما ناتوان نیست و تکامل و کمالى که ما ادعا مى کنیم، در منابع فقهى ما وجود دارد. این را قبول داریم که کمال مطلق در فقه امروز نیست; آن چه که افتخار ما است، کمال مطلقِ منابع است نه فقه امروزى که فقط مى تواند حوادث امروز را پیش بینى کند. مرحوم شیخ طوسى استاد صاحب جواهر است. صاحب جواهر خود را شاگرد شیخ طوسى مى داند; اما بین این دو فقیه در فقه خیلى فاصله است. کمالى که در جواهر است در کتاب نهایة یا مبسوط شیخ نیست; ولى این دلیل نمى شود که فقه ناتمام است; چراکه فقه در هر دوره توانایى پاسخ گویى حوادث مستحدثه را دارد. این مسئله در تجربه ى چهارده قرن روشن شده است. خلاصه، جواب این شد که ما نباید فقه را با منابع اشتباه بگیریم و اگر مراد این است که کتاب هاى فقهى نسبت به زمان معاصر نقص دارد، این اشتباه است. امّا نسبت به آینده توانایى ندارد. سؤال 2. علم فقه، علمى دنباله رو است; یعنى جامعه ساز و طراح و برنامه ریز نیست; بلکه وقتى جامعه ساخته شد و شکل و صبغه ى خاصّى به خود گرفت، فقه، احکام آن را صادر مى کند. فقیهان نه توسعه آورده اند نه بیمه، نه انتخابات، نه تفکیک قوا و نه بردگى را لغو کردند، نه نظام ارباب و رعیتى را، بلکه در مقابل همه ى این ها موضع گیرى کرده و رفته رفته با اکراه به آن ها رضایت داده اند. مجموع این سؤال دو جمله را تشکیل مى دهد: 1ـ فقه، علمى دنباله رو است; یعنى وقتى حادثه اى پیش مى آید، جواب مى دهد; 2ـ جامعه ساز و برنامه ریز نیست. در پاسخ به پرسش اول باید توجه داشت، علم پزشکى نیز همین گونه است; یعنى ابتدا بیمارى به وجود آمد بعد طب آن را معالجه کرد. سرطان را توانست تا حدى حل کند، در مورد ایدز هم تلاش مى کند که بتواند حل کند، اصولا کار علم این است که دنباله رو باشد، یعنى حادثه ها را پاسخ بدهد. امّا مطلب دومى که گفته علم جامعه ساز و برنامه ریز نیست، عرض مى کنیم که مراد شما از «برنامه ریز نیست» یعنى چه؟ اگر حلال و حرام را مى گویید، بله حلال و حرام برنامه ساز نیست، امّا اسلام خیلى برنامه سازى دارد. اگر ابواب فقه را در نظر بگیرید، مثل باب جهاد، باب مدیریت، باب معاشرت و... همه برنامه ساز هستند. اگر کتاب عشرتِ وسائل الشیعه را مطالعه کنید، همه برنامه سازى است; به مردم آداب اخلاق یاد مى دهد، کیفیت معاشرت یاد مى دهد، پس چگونه مى گویید برنامه ساز نیست؟ اولا، این که برنامه ساز نباشد غلط است; زیرا مسائل اخلاقى و سنن و آداب همه و همه برنامه ساز است; یعنى به مردم الگو معرفى مى کنند; ثانیاً، سؤال کننده بین فقه و بین برنامه سازى خلط کرده، اسلام نیامده که عقول و اندیشه ها را تعطیل کند. اصولا آیین خاتم باید کلیات را بگوید و برنامه سازى را به خود مردم واگذار کند; و الا اگر اسلام هم احکام را بفرماید و هم برنامه سازى کند، پس مردم و اندیشه ها چه کاره هستند؟ اگر منظور از برنامه سازى کیفیت پیاده کردن احکام است، این مربوط به قوه ى مقننه است; اولا، برنامه سازى در مورد آداب و سنن دارد و ثانیاً، برنامه سازى مربوط به خود مردم است. مردم باید اندیشه ها را به کار گیرند و برنامه ریزى کنند. اسلام فرموده است «النظافة من الدین»، «النظافة من الایمان» امّا کیفیت نظافت در جهان و جامعه چگونه است؟ این شأن دین خاتم نیست که این ها را بیان کند، آیین خاتم نمى تواند همه ى برنامه هایى که در یکصد قرن (اگر اسلام یکصد قرنى باشد) مورد نیاز است را بیان کند. اگر این گونه نبود، دیگر خاتم نبود. منظور از خاتم این است که کلیات را بگوید و برنامه سازى را اجمالا به مردم تعلیم بکند. امّا تفصیل آن به عهده ى خود مردم است. امّا این که مى فرماید درباره ى بردگى اقدام نکرده اند، خیلى بى لطفى است، اسلام یکى از راه هاى مصارف زکات را آزادى بردگان قرار داده است. اسلام یکى از کفاره هاى گناهان را آزادى بردگان قرار داده است. اگر در فقه مطالعه کنیم، در هفده مورد آزادى بردگان به عنوان کفاره ى گناهان معرفى شده است. امّا در مورد نظام ارباب و رعیتى اگر علما در آن زمان موضع گرفتند، به این خاطر بود که مقصود رژیم این نبود که نظام ارباب و رعیتى را از بین ببرد، بلکه تقسیم اراضى در آن زمان، به معناى نابود کردن کشاورزى ایران بود که ایران را تبدیل به یک کشور مصرفى کنند; و الا اگر یک تقسیم عادلانه اى با حفظ مدیریت هاى کنونى یا مدیریت هاى موضعى بود، هرگز مخالفت نمى کردند. آقایانى که اوایل انقلاب خاطرشان است، در سال 1341 یا سال 1338 مقصود نابود کردن کشاورزى ایران بود; اگر واقع این بود که مردم به یک حق و نوایى برسند، علما مخالفت نمى کردند. سؤال 3. علم فقه هم چون علم حقوق، علمى حیله آموز است که خصلت شدید دنیوى آن را نشان مى دهد. این سخن از دو بخش تشکیل یافته: 1. فقه علم دنیوى است; 2. فقه، حیله آموز است. در مورد بخش اول باید عرض کنم که منظور از این که مى گویند فقه علم دنیوى است یعنى چه؟ اگر منظور این باشد که روابط مردم را در این دنیا بیان مى کند، حرف درستى است. یکى از افتخارات فقه این است که بتواند برنامه ریزى کند تا روابط مردم را در این جهان تضمین کند. بخشى از فقه ناظر به دنیاى مردم است; مثل بیع، رهن، مضارعه، مساقات، نکاح و ... همه ابواب فقه ناظر به امور دنیا است و اگر منظور این است که فقه بار منفى دارد و کارى به غیر دنیا، کمال خلق و تهذیب نفس ندارد، حرف اشتباهى است. بخشى از فقه ما را، ریاى قصد قربت و عبادات تشکیل مى دهد، آیا عبادات ما جنبه ى دنیوى دارد؟ طهارت، صلات، زکات، حج، جهاد و... همه باید با قصد قرب باشد. این ها جنبه ى دنیوى دارد؟ بنا بر این این گونه قضاوت ها و دو پهلو سخن گفتن ها، در شأن یک محقق واقع گرا نیست.امّا در مورد بخش دوّم که گفت حیله آموز است، باید بگویم که ایشان فقه شیعه را با فقه بعضى از مذاهب اشتباه گرفته است. در بعضى از مذاهب، بابى به نام باب «حِیَلْ» داریم که اسم آن را فتح الذرایع نامیده اند. در آن جا یک سرى حیله گرى هایى است که حلال را حرام کنند و حرام را حلال. این بخش در فقه شیعه وجود ندارد; حتّى در فقه مالکى هم وجود ندارد. مالک در مقابل فتح الذرایع، سد الذرایع دارد. این بحث باید در کتاب هاى اصولى خوانده شود. نقص کتاب هاى اصولى ما این است که ناظر به اصول دیگران نیست. ما از اصول دیگران ناآگاه هستیم. کتاب هاى مفصل و بزرگى در مورد فتح الذرایع نوشته اند. منطق شیعه منطقى است که آیه ى مبارکه مى فرماید: (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ)[1] مى فرماید: یهود کسانى هستند که فقه آن ها حیله آموز است. قرار بود که یهود روزهاى شنبه شکار ماهى نکنند. حیله گرى کرده و جدول هایى باز کردند رو به دریا. شنبه که آب بالا مى آمد و ماهى هاى چاق را بیرون مى آورد، جدول ها پر مى شد. هنگام جزر، جلوى جدول ها را مى بستند و روز یک شنبه شکار مى کردند. خداوند همه ى اینان را به کیفر اعمالشان مبتلا کرد و لباس آدمیّت از تن آن ها درآورد و آنان را به صورت میمون مبدّل ساخت. منطق شیعه حیله آموز نیست و اگر گاهى یک یا دو فقیه، در بعضى از تنگناها تلاش هایى مى کنند که مردم را از ربا نجات دهند، یک مسئله ى استثنایى است. همین استثنا را هم ما نپذیرفته ایم. حضرت امام این استثناها را نپذیرفت; زیرا در این ها اراده ى جدى نیست و چون اراده ى جدى نیست، نمى تواند محلِّل حلال یا محرِّم حرام باشد. حکم یک نفر یا دو نفر نمى تواند مبیّن فقه جامعه ى هزار ساله باشد. سؤال 4. علم فقه علمى است ظاهربین، یعنى به ظواهر اعمال و اعمال ظاهرى کار دارد. حتّى اسلام آوردنِ زیرِ شمشیر را هم اسلام محسوب مى کند. جامعه ى فقهى لزوماً جامعه ى دینى نیست. در این سخن به دو مطلب اشاره شده است: 1. فقه در پذیرش اسلام به ظاهر اکتفا مى کند. امیرالمؤمنین عرض کرد: یا رسول اللّه! تا کى شمشیر بزنم؟ فرمود: «حَتّى یَشْهَدُوا اَنْ لااِلهَ الاّ الله و اَنَّ محمداً رَسولُ الله فاِذا فَعَلُوا ذلک فقد مَنَعُوا مِنْکَ دماؤهم و اَموالُهُم»[2] . در این جا با ظاهر سر و کار دارد; یعنى همین که «لا اله الا اللّه» را گفت تمام است. مطلب دوّم این است که فقه با ظواهر اعمال کار دارد و با باطن سر و کار ندارد. بخش اول این سخن درست است. اسلام در پذیرش اسلام یک نفر به اقرار ظاهرى اکتفا مى کند. اگر اکتفا نکند چه کند؟ نبش قلب کند؟ آیا راهى هست که انسان درون افراد را بفهمد؟ مگر عقل نمى گوید: «لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها»؟. اگر کسى گفت «اشهد ان لا اله الا اللّه» به او بگوییم نه؟ ما نمى توانیم قلب کسى را بخوانیم. اصلا علم غیب نداریم و راه بسته است. امّا اگر در طول یک مدت فهمیدیم که منافق است، حکم دیگرى دارد. امّا بخش دوّم که اسلام با ظواهر اعمال سر و کار دارد; این سخن بسیار اشتباهى است. اسلام هم با ظاهر اعمال ما کار دارد و هم با نیّات ما و هم با تهذیب نفس. به قدرى مسئله ى نیت در اسلام مهم است که قرآن مى فرماید: (ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدِینَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ...); در این آیه خداوند عمل تعمیر مسجد الحرام از طرف مشرکان را به خاطر فساد عقیده شان فاقد ارزش مى داند و سپس مى فرماید: (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ... l إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ...)[3] از طرفى این سؤال کننده، چرا اسلام را مثل گوشت قربانى قسمت کرده؟! اسلام کمال دارد و فقه و اخلاق و عرفان اسلامى همه برنامه دارند; چرا این ها را از هم جدا مى کنند؟ انتظار این که فقه پاسخ گوى همه ى نیازها باشد، مثل این مى ماند که بگوییم فیزیک باید پاسخ گوى شیمى هم باشد. فقه تا حدى با تهذیب نفس سر و کار دارد. از نظر مسائل نیت و شهوت و ریا، فقه سخن مى گوید; ولى تکمیل این ها با علم اخلاق و عرفان اسلامى است. اخلاق و فقه ما با هم، هم خوان و هم سو هستند و ما معتقد نیستیم که فقه به تنهایى هم چون شعر شاعر که مى گوید «گریه بر هر درد بى درمان دوا است»، در همه جا مشکل گشا باشد. افعال انسان بخشى در فقه تأمین است و بخش دیگر در علم اخلاق و عرفان اسلامى. این ها در حقیقت مکمل یک دیگر هستند و تحت نام آیین کامل در آمده اند (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)[4] . انتظار این که فقه جانشین اخلاق و جانشین عرفان اسلامى شود، نه امکان پذیر است و نه ما مدعى هستیم; ولى در عین حال بخشى از فقه ما، طهارت نفسانى و تهذیب نفس است. علاوه بر این همه ى عبادات ما الهى و انسان ساز است. «الصلاة معراج المؤمن»، «الصوم جُنَةٌ من النار»، «الجهاد بابٌ من ابواب الجنَة فتح اللّه لخاصة اولیاء». سؤال 5. فقه موجود با یک اخلاق نازل، هنر نازل، عقلانیت نازل و سطح معیشت نازل، مى سازد. جامعه ى فقهى لزوماً یک جامعه ى پیش رفته ى مدرن را اقتضا نمى کند. ابتدا دو مطلب را عرض مى کنم: اولا، این جمله هاى دو پهلو و مبهم را به کار بردن یعنى چه؟ باید روشن شود اخلاق نازل، هنر نازل، عقلانیت نازل و سطح معیشت نازل یعنى چه؟ ابهام گویى درست نیست. گاهى شخص در ابهام گویى مى خواهد هنر نمایى کند مثل بعضى سخنان شیخ بهائى; امّا در مقام تحلیل یک علم، این تعابیر مبهم به هیچ وجه روا نیست. اگر مقصود این است که جامعه ى اسلامى هم مى تواند جامعه ى فقیر را اداره کند و هم جامعه غنى را و هم جامعه ى مدرن که داراى آسمان خراش ها است، این کمال است. به قدرى قوانین اسلام داراى انعطاف است و آن چنان آینده نگرى دارد که هم جامعه ى پاریس را اداره مى کند و هم جامعه ى جنگلى را. مسلماً نویسنده مرادش این نیست; بلکه مرادش مرحله ى دوّم است که اسلام فقط مى تواند جامعه هاى پایین را از نظر اندیشه و ساختمان و زراعت و هنر اداره کند; امّا جامعه هاى مدرن را نمى تواند اداره کند. این سخن صرفاً یک ادعا است. در دوران شکوفایى تمدن اسلامى، امپراتورى عباسى در آن دوره که جهان بود و جهان اسلام، اسلام با آن عظمت دنیا را اداره مى کرد. جرجى زیدان مى نویسد: در بغداد تنها چهار صد ماماى پروانه دار بود. اگر تمدن اسلام نبود، این تمدن کنونى وجود نداشت. چگونه مى گویید که اسلام براى کوخ نشین ها است؟ علاوه بر این، اگر مى بینید اسلام توانایى اداره ى کشورهاى مادّى امروزى را ندارد، نقص اسلام نیست; بلکه نقص این جوامع است، اسلام بر ارزش ها تکیه مى کند و ارزش ها را مى خواهد، در اسلام قمار و شراب و ولگردى حرام است; چون این ها با عقلانیت و سعادت بشر مخالف است. جامعه هایى را که این نویسنده با نام مدرن یاد مى کند، پایه و جنس و فصلش از همین ها تشکیل شده. آیا نظر شما این است که اسلام از ارزش ها عدول کند؟ اگر عدول کند، جوامعِ صد برابر بالاتر (بدتر) از آن را هم اداره مى کند. اصولا انبیا نیامده اند که جامعه را اداره کنند; بلکه آمده اند که جامعه هاى سالم بسازند. حضرت ابراهیم خلیل الرحمان، جامعه ى بت پرستى را کوبید و صِحه نگذاشت. کار انبیا دگرگونى جامعه ها است; و الا اسلامى که بخواهد هم با ارزش بسازد هم با ضد ارزش، هم با فحشا بسازد، هم با عفت، هم با طهارت نفسانى بسازد و هم با شرارت، دیگر به این اسلام نمى گویند. شیر بى یال و دم و اشکم که دید***هم چو شیرى را خدا کى آفرید؟! اگر آن جامعه ها ارزش ها را بپذیرند، اسلام دواى درد آن ها است. خدا رحمت کند استاد ما ـ حضرت امام(رحمه الله) ـ را; در آن نامه اى که به گورباچف نوشت، این مسائل را مطرح کرد و فرمود که جامعه ى الآن شما جامعه ى باز است. کم کم از کمونیسم بیرون مى آیید، و دواى درد شما در اسلام است. رویکرد به جهان غرب، رفتن به طرف سراب است. ارزش هایى را که اسلام قائل است، نمى توان از دست داد. اگر اسلام بخواهد هندى را که در بت پرستى غرق است اداره کند، آیا باید با حفظ بت پرستى باشد؟ این ممکن نیست. با از بین بردن مظاهر فساد، اسلام قدرت اداره ى همه را دارد. سؤال 6. علم فقه علم مصرف کننده است و علم فقه موجود مصرف کننده ى جهان شناسى، انسان شناسى، زبان شناسى، جامعه شناسى کهن است. این مصرف کنندگى، نه فقط نسبت به معارف درجه ى دوّم که نسبت به معارف درجه ى اول هم تحقق دارد; حاصل این که، علم فقه علمى است که از علوم دیگر تغذیه مى کند. منظورشان این است که این علم کشکول است و همین طور که کشکول بى ارزش است، فقه هم همین گونه است; یعنى از این جا و آن جا یک مطالبى را جمع مى کند و خودش تولید کننده نیست. در این سخن نیز حق و باطل با هم مخلوط شده است. در این که علم فقه تغذیه مى شود، جاى بحثى نیست. علماى ما در رساله هاى اجتهاد و تقلید نوشته اند که اجتهاد متوقف بر چهارده علم است: نحو، صرف، معانى، بیان، منطق و ... به این معنا، فقه وابسته است و این نشانه ى استحکام فقه است که با دانش هاى محکم که عُمده ى آن منطق و برهان است، آمیخته است. در زمان حاضر در تمام علوم این گونه است. فیزیک کنونى از ریاضیات کمک مى گیرد، آیا اگر ریاضیات را برداریم، فیزیک کنونى مى ماند؟ آیا این براى فیزیک عیب محسوب مى شود؟ در عین حال که تغذیه مى شود، تولیدگر هم است. قانون جاذبه ى نیوتن تولید است. قانون آنتروپى که همه ى اجسام از حرارت به برودت مى روند، دلیل معاد است که خود تولید مى باشد. فقه نیز چنین است; در عین حالى که از ادبیات کمک مى گیرد و یا از ریاضیات در ارث و ارش کمک مى گیرد، دریایى از احکام را مى سازد. در تحریر علامه، چهل هزار فرع از همین مصادر تولید کرده و در اختیار فقها نهاده است. فقه تنها هزینه کننده نیست. در عین حالى که هزینه مى کند، سازندگى و اعطا و تولید دارد. این همه احکام که در اختیار ما است، از همین هزینه ها به دست آمده است. استاد ما ـ حضرت امام(رحمه الله) ـ در سال 1330 مى فرمود: یکى از معجزات اسلام، احکام اسلام است. یک نفر درس نخوانده و مکتب نرفته، این همه احکام در قلمروهاى مختلف بیاورد و تجربه ها اتقان آن را ثابت کنند. این نویسنده تنها هزینه ها را گفته است و درباره ى آن چه که فقه تولید مى کند سخنى نگفته است. سؤال 7. علم فقه علمى اقلى است; یعنى اقلّ احکامى را که براى رفع خصومت لازم است مى دهد و لا غیر; نه این که حداکثر کارى را که براى اداره و تدبیر زندگى لازم است بیاموزد. ایشان مى گوید: اسلام فقط قوانینى براى دفع خصومت دارد. این سخن اشتباهى است; چرا که اسلام در رفع خصومت خلاصه نمى شود. شرح لمعه مشتمل بر چهل و هشت کتاب است; قضا و شهادت دو کتاب آن است; آن چهل و شش تاى دیگر براى چیست؟ اسلام در عین حالى که رفع خصومت مى کند، وظایف را هم بیان مى کند. خیلى از جامعه ها هست که خصومت ندارند امّا وظیفه مى خواهند. اسلام وظایف را هم بیان کرده است. امّا این که مى فرمایید اسلام اقل برنامه را گفته است، عرض مى کنیم که اسلام دین خاتم است و خاتم نمى تواند به تمام جزئیات بپردازد. اگر دین خاتم جزئیات را بگوید که دیگر خاتم نیست; چرا که هر قرنى براى خود اقتضائاتى دارد و هر استانى براى خود فرهنگى و هر منطقه اى براى خود نیازى; بنا بر این او باید کلیّات را بگوید، «عَلّمُوا اولادکم القرآن» باید احکام دانش را بگوید «طلب العلم فریضة لکل مسلم مسلمه». امّا برنامه ها و این که با قلم نى بنویسم یا با خودکار و یا با ماژیک و یا ... کار اسلام خاتم نیست. این ها را باید اندیشه ها بگویند. اسلام باید بگوید (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة) امّا برنامه ریزى در هر عصر کار اسلام نیست. نیروى نظامى در دوران عباسى غیر از نیروى نظامى در دوران ما است. شهید مطهرى(رحمه الله) کتابى در مورد خاتمیت دارد که در آن تأکید مى کند که لباس، شأن اسلام نیست بلکه اسلام باید مُخ را بگوید و لباس ها و برنامه ها و پیاده کردن ها مربوط به شوراها و عاقلان و اندیشمندان که نبض جامعه را در دست گرفته اند مى شود. فقه اقل را نگفته، بلکه اکثر را بیان کرده است. در حدود پنجاه هزار حدیث فقهى داریم. اگر ده یا بیست هزار آن تکرارى باشد، سى هزار کم نیست. اسلام نیامده که عقول مردم را تعطیل کند و مانند یک مادر لقمه کند و در دهان کودک بگذارد; چرا که این کودک هیچ گاه رشد پیدا نمى کند. رشد انسان در کشاکش سختى ها و اندیشه ها است. پدر و مادرى که همه چیز بچه را فراهم کنند و دست خود کودک را ببندند، این کودک هیچ گاه ترقّى نمى کند. سؤال 8. علم فقه علمى است متأثر از ساختار اجتماع و به عبارت دیگر، علمى است اجتماعى و سیاسى و بنا بر این تابع مقتضیات اجتماع و سیاست و در خور آن ها، نه بر عکس و سیّالیّت فقه و سیّالیّت آن ها، فقه را هم سیّال مى کند; به عبارت دیگر، جهان و تاریخ را فقه و فقها نمى سازند; بلکه جهان و تاریخ تحول خود را دارند. فقه از پس مى آید و در جهانِ تحویل یافته و واجد چارچوب و روابط جدید زندگى را براى آدمیان مطبوع تر مى کند. حاصل سخن این است که برمى گردد به همان اشکال اول که مى گفت فقه خود کاره اى نیست; بلکه منتظر است یک حادثه اى بیاید بعد حادثه را جواب دهد. خودش ساختار خاصّى ندارد و ساختار خود را از جامعه مى گیرد. جامعه را مورد مطالعه قرار مى دهد و بعد حکم آن را صادر مى کند.اشتباه این شخص این بوده که گمان کرده فقه، فقط ارتباط با جامعه دارد; در حالى که فقه ما دو بعدى است: یک بعد آن، ارتباط بشر با خدا و بعد دیگرش، ارتباط بشر با بشر است. آن چه که این نویسنده مى گوید مربوط به دومى است. امّا ارتباط بشر با خدا که بخش عبادات را تشکیل مى دهد، از قلم نویسنده افتاده است. بعد مى گوید جامعه که عوض مى شود، فقه هم عوض مى شود. در این جا انگشت مى گذاریم بر قوانین ثابت و قوانین متغیر اسلام. سَیّالیّت اجتماع، فقه را سیّال مى کند و نمى کند. احکام ثابت سر جاى خودشان هست اگر هزاران بار جامعه عوض شود، احکام فقهى سیّال نیست ( إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ)[5] این ها عوض شدنى نیست. ملاک در احکام ثابت حکمى است که بر فطرت بشر تکیه کند. چون فطرت بشر ثابت است. احکامى که بر حسن و قبح منطبق است، هیچ گاه عوض شدنى نیست. این که مى گویند سیّالیّت جامعه، فقه ما را سیّال مى کند، بین احکام ثابت و بین مقررات خلط کرده اند. ما به متغیرها احکام نمى گوییم بلکه آن ها را مقررّات مى نامیم. احکام، ثابت است. «الأسلام یَعْلُو ولا یُعْلى علیه» ثابت است «کونوا للمظلوم عَوْناً و لظالم خَصْما» ثابت است. آن چه که عوض مى شود، لباس ها است. سابقاً نظامى ها به دنبال سوارکار بودند، امروزه به دنبال وسایل دیگر. پس متغیر بودن جامعه موجب متغیر شدن احکام فقهى و عقاید نمى شود. آیه ى (وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ)[6] چه در مورد کاخ نشین، چه در مورد کوخ نشین در پاریس نشین و ... ثابت است. سؤال 9. علم فقه کنونى تکلیف مدار است نه حق مدار; یعنى فقط بیانگر تکالیف است و کارى به حقوق مردم ندارد. ما در فقه، بابى به نام احکام داریم و باب هایى به نام حقوق. اول مکاسبِ شیخ خوانده اید که آیا این حکم است یا حق؟ رساله هاى گوناگونى براى فرق بین حکم و حق نوشته شده است. در این جا بنده حقوقى را خدمت شما عرض مى کنم. در رساله ى حقوق آقا على بن حسین(علیه السلام)، حق امام و مأموم، حق فقرا، حق ائمه، حق نساء، حق مسلم بر مسلم، حق طفل، حق مجنى علیه، حق مرتهن، حق مستمع، حق الجوار، حق المالک، حق المساکین، حق الزوج، حق الوارث، حق المدعى، حق المستأجر، حق الغانمین، حق البایع، حق المشترى، حق المتعاقدین، حق شریک، حق الواهب، حق الغُرماء، حق متخاصمین و ... ذکر شده است. به دلیل این که وقت تمام شده است، سؤال دهم، انشاء اللّه بماند براى فرصتى دیگر. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . سوره ى اعراف، آیه ى 163. [2] . صحیح بخارى، ج1، ص10. [3] . سوره ى توبه، آیات 17 و 18. [4] . سوره ى مائده، آیه ى 3. [5] . سوره ى نحل، آیه ى 90. [6] . سوره ى نور، آیه ى 32. برگرفته از سایت اندیشه قم

    قیمت فایل فقط 2,500 تومان

    خرید

    برچسب ها : فقه , فقه